جویس کارول اوتس
علی قانع
نشر افراز،1389
داستانهای آمریکایی قرن بیستم
سیصد و سی و شش صفحه
هفت هزار و هشتصد تومان
اولین باری که مینت سوئیفت را دیدم اسمش را نمی دانستم. حتا نمی دانستم قرار است هم اتاقی باشیم. زنگ ناقوس کلیسای اسچایلرو بالای سرمان به صدا در آمده بود.
غیرارادی به او خیره شده بودم. دختر سیاهی همسن من با چهره ای تیره و خون سرد. او با پدر و مادر و خواهر کوچک ترش صد متر دورتر از من کنار کلیسای کالج اسپایلرو ایستاده بودند. فکر کردم خانواده های دیگری را شبیه به آنها می بینم ولی آنها در بین جمعیتی که بیشتر سفید بودند قرار داشتند و من به صرافت افتاده بودم که چطور چنین چیزی ممکن است، قرار گرفتن چند نفر با چنین بوست تیره ای میان آدمهای زیادی که اغلب سفید بودند.(صفحه چهل و پنج کتاب)
monolog.blog.ir
- ۹۳/۰۴/۰۵